نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی


نرسی جز به تقاضای کلیم اللهی

راه کور است بخود غوطه زن ای سالک راه


جاده را گم نکند در ته دریا ماهی

حاجتی پیش سلاطین نبرد مرد غیور


چه توان کرد که از کوه نیاید کاهی

مگذر از نغمهٔ شوقم که بیابی در وی


رمز درویشی و سرمایهٔ شاهنشاهی

نفسم با تو کند آنچه به گل کرد نسیم


اگر از لذت آه سحری آگاهی

ای فلک چشم تو بیباک و بلا جوست هنوز


می شناسم که تماشای دگر میخواهی